رها شدن از قدرت پنهان ناخودآگاه و یافتن معنا در نیمه دوم زندگی

برگرفته از کتاب «یافتن معنا در نیمه دوم زندگی» اثر جیمز هالیس به ترجمه سیدمرتضی نظری. نشر بنیاد فرهنگ زندگی

شکسپیر می‌گوید :«هیچ زندانی به اندازه‌ی زندانی که ندانیم در آن قرار داریم، ما را محدود نمی‌کند». در ناخودآگاه انسان، عنصرهای قدرتمندی وجود دارد که تاثیرات جدی بر تصمیمات و زندگی او دارد. اما آن عنصرها چنان پنهان شده‌اند که انسان گمان نمی‌کند آن‌ها یکی از مراجع تصمیم‌گیری زندگی او باشند، به همین خاطر تلاش نمی‌کند که خود را از زندان ناخودآگاه خود خلاص کند. در این کتاب مسئله‌ی پیچیده‌ی ناخودآگاه روان آدمی از دید جیمز هالیس مورد کنکاش قرار می‌گیرد و راهکارهای برون‌رفت از این تاریکی با طرح سوال‌هایی که هر انسان باید به آن‌ها پاسخ دهد مورد بررسی قرار می‌گیرد.

بسیاری از ما در وضعیتی زندگی می‌کنیم که پشت‌مان به آینده است و انتخاب‌هایمان را در هر لحظه بر اساس داده‌ها و دستور کارهای قدیمی صورت می‌دهیم، سپس تعجب می‌کنیم که چرا مشکلات با الگوهای تکراری در زندگی ما پدیدار می‌شود؟ آیا این توهم نیست که به انجام کار یکسانی ادامه دهیم، اما انتظار نتایج متفاوتی داشته باشیم؟ قطعا ما نیاز به بازنگری افکار خود داریم.

باید ابتدا بخش ناخودآگاه و غالب روح خود را بشناسیم. تمام مکاتب قدیمی بزرگ به ما یاد می‌دهند که نادیده گرفتن اسطوره‌ها، بدترین گناه است. ما در تسخیر محتوای روانی اسطوره‌ها هستیم و آن‌ها هنوز در ناخودآگاه ما حکمرانی می‌کنند. اما عصر جدید که با امید فراوان برای حل مصیبت‌های قدیمی بشر آغاز شد، در مسیری متفاوت پیش رفت و ما را از اسطوره‌ها هرچه بیشتر جدا کرد. اکنون ما از خلوت خود فرار می‌کنیم، در حالی که تنها علاج جدی تنهایی است؛ از گفتگو با خودمان پرهیز می‌کنیم،‌درحالی که خودمان تنها شخص حاضر در تمام صحنه‌های زندگی‌مان هستیم.

مرداب‌های روح نیز مکان‌های تاریکی هستند که سرنوشت، شانس و روان ما مرتبا ما را به آنجا می‌کشاند اما جالب است که هیچ تفکر درست یا رفتار درستی باعث نخواهد شد که ما از بر خورد با مرداب‌های روح نجات پیدا کنیم. یکی از این مرداب‌ها «احساس گناه» است. احساس گناه گاهی فردی و گاهی جمعی است و گاهی به مدیریت اضطراب برمی‌گردد. زندگی‌های بسیاری درگیر این احساس گناه سوم است. این ترس که اگر خودمان باشیم، پذیرفتنی نخواهیم بود بدین ترتیب استعدادهای فراوانی ابراز نمی‌شود و این کارها به اسم جامعه‌پسند «منطقی بودن» صورت می‌گیرد. باتلاق دیگر غم از دست دادن، خیانت، تردید واحساس تنهایی است. باید توجه داشت هر ملاقات با مرداب‌های روح یک عامل غنی‌کننده زندگی است چرا که دریچه‌ای به سوی خودآگاهی عمیق است.

با وجود اثرات غیر قابل انکار ناخودآگاه و با وجود اضطراب ناشی از روبرو شدن با مرداب‌های روح، ما باید در نیمه دوم عمر، برنامه کاری که پر از فقدان و «از دست دادن» است را در آغوش بگیریم، همان گونه که در نیمه‌ اول زندگی در خدمت برنامه کاری «بدست آوردن» بودیم.

از کودکی دو انگیزه فعال درون ما وجود دارد: یکی انگیزه توسعه روانی و دیگری تمنای باستانی برای عقب‌گرد به زندگی بخور نمیر غریزی. اولی ما را به رشد و دومی ما را به امنیت می‌رساند و ما برای رشد ناگزیریم از حوزه‌ی امنیت خود خارج شویم برای همین باید زخم درماندگی و زخم ناکافی بودن را در وجودمان درمان کنیم. این دوگانگی در برخی نقاط عطف زندگی ما به صورت بحران درمی‌آید. مثلا بزرگ شدن وترک کردن خانه (عادت‌ها). همانطور که یونگ به درستی اشاره کرده بزرگترین باری که یک فرزند باید به دوش بکشد زندگی نزیسته پدر ومادرش است، در حالی که رشد پدر ومادر متوقف شده است. بنابراین معضل پیش روی کودک این است که «پدر ومادرم را از خود خشنود کنم و از درون بمیرم یا اینکه سفر مجزای زندگی‌ام را آغاز کنم و عشق آن‌ها را از دست دهم؟»

همچنین پیدا کردن شغل از تصمیماتی است که متاثر از ناخودآگاه ما خواهد بود. فروید معتقد است برای سلامتی روان دو چیز ضروری است: کار و عشق. کار مورد علاقه چیزی است که روح ما را به آن دعوت می‌کند، چرا که می‌داند این کار ما را از نظر اقتصادی تامین می‌کند. اما ندای دیگری وجود دارد برای خدمت به بزرگ شدن و تعالی معنوی و پیمودن سفر قهرمانی خویش و این کار حقیقی ما در زندگی است و محصول جانبی آن احساس درست بودن وهماهنگ بودن با درون است هر چند ممکن است در جهان عدم تایید وهزینه‌های شخصی زندگی کنیم.

دوگانگی‌هایی این چنینی در زندگی انسان بسیار رخ می‌دهد. از آنجا که اگر یک روش فقط از پیشینه فرد یا از خانواده او گرفته شده باشد، هیچ رشد واقعی در زندگی او ایجاد نخواهد کرد؛ دو کار عمده در نیمه دوم زندگی یکی این است که اقتدار شخصی‌مان را دوباره به دست آوریم و کار دوم که مهم‌تر است،‌ کشف معنویت شخصی است. این کتاب تلاش می‌کند شما را در به انجام رساندن این دو هدف یاری کند. در صورتی که در پیمودن مسیر قهرمانی خود با مشکلی روبرو شدید، متخصصان کلینیک جان زیبا مشتاقانه شما را یاری خواهند کرد.

برای امتیاز به این نوشته کلیک کنید!
[کل: 1 میانگین: 5]

نظرات (۸)

  1. سید زهرا شاهچراغ
    ۱۴۰۱-۰۲-۱۴

    بسیاری از ما از ضمیر خودآگاه و اطلاعات موجود در آن آگاهی داریم، این در حالی است که اطلاعات موجود در ضمیر ناخودآگاه، خارج از دسترس و آگاهی ما قرار دارند.
    بسیاری از اتفاقات هیجان انگیز زندگی در ضمیر ناخودآگاه ذخیره می شوند.
    گاهی ممکن است برخی رؤیاها و آرزوها تبدیل به ترسی بزرگ شود و در ضمیر ناخودآگاه ما ذخیره شوند و کنترل زندگی ما را به دست بگیرند. هنگامی که فشار روانی یا استرس به وجود می آید، آرامش اعصاب کم تر شده و افکار منفی از طریق ضمیر ناخودآگاه بروز پیدا می کنند.

    برای جلوگیری از این پیشامد باید افکار منفی موجود در ضمیر ناخودآگاه را شناسایی کرده و تمرکزتان را بر افزایش اعتماد به نفس و انتخاب موقعیت مثبت قرار دهید.

    با تکرار کلماتی مانند “من به اندازه کافی خوب هستم”، “من ارزشمند هستم” و “من ارزشش را دارم” می توانید ضمیر ناخودآگاه را به صورت آگاهانه و با افکار مثبت به کار ببرید

  2. سحر خواجه زاده
    ۱۴۰۱-۰۱-۲۴

    قدرت ضمیر ناخودآگاه خود را درک کنید؛ اگر واقعاً قصد دارید که در زندگی خود به موفقیت و کامیابی دست پیدا کنید، باید بدانید که ذهن ناخودآگاهتان به چه صورت کار می کند و از خود واکنش نشان می دهد. باید به این امر اعتقاد داشته باشد که هیچ گاه برای دست یابی به رویاها و آرزوها دیر نیست.

    “هیچ گاه برای تبدیل شدن به آن فردی که می خواهید، دیر نیست.” جرج الیوت

    مغز انسان به دو قسمت تقسیم می گردد: خودآگاه و ناخودآگاه. شاید تا کنون بارها از زبان دانشمندان شنیده باشید که افراد تنها از ۱۰% ذهن خودآگاه خود استفاده مینمایند. باید توجه داشت که ضمیر ناخودآگاه بسیار بزرگ تر و نیرومند تر عمل می کند و در حدود ۹۰% دیگر از واکنش های ذهنی ما را نیز همین قسمت تحت کنترل خود دارد. آیا می دانید ممکن است در زندگی شما چه اتفاقاتی روی دهد اگر بتوانید به طور کامل از ضمیر ناخودآگاه ذهن خود استفاده کنید؟ بله می توانید از قدرت جادویی آن برای پیشبرد و ارتقای زندگی خود بهره بگیرید

  3. محمد عزیزی
    ۱۴۰۱-۰۱-۱۶

    مابایدابتداشناخت کافی ازخود داشته باشیم و سپس اموری که روح و علایق مارا ارضا میکند مورد توجه قرار بگیرند در صورت عدم انجام اینکار سبب دوگانگی میشویم به عنوان مثال میتوان گفت مابرای رسیدن به ان چیزی که خودمان نمیدانیم چیه قدم برمیداریم و به پایان این مسیر که می رسیم متوجه ی این موضوع می شویم که این مسیری که امدیم اشتباه بوده و ان چیزی که انتظار داشتیم نبوده به همین علت دیگر ازشروع دوباره واهمه داریم و ترجیح میدهیم درهمون روش ساده ی زندگی خود بمانیم و به اصطلاح منطقه ی امن را ترجیح میدهیم.به همین علت است که باید ابتدا از خود و نیاز های خود شناخت داشته باشیم سپس درامر رسیدن به انها تلاش کنیم ،ریسک کنیم و از بروز هر نتیجه ای واهمه نداشته باشیم چرا که افکار منفی باعث نتیجه منفی و نرسیدن به نتیجه ی دلخواه میشود که به طور کلی سرنوشت را تغییر میدهد حتی میتوان درجهت رسیدن به زندگی ایده ال خود از افرادی که این مسیر را طی کرده اند و به نتیجه ی عالی رسیده اند .الگوبرداری ازاین دسته افراد درمواردی موجب اعتماد به نفس و عزت نفس ما در جهت رسیدن به اهداف میشود.

  4. ساناز خراسانی
    ۱۴۰۱-۰۱-۰۶

    انسان هایی که پا به نیمه دوم زندگی خویش (۳۵-۷۰ سالگی) می گذارند اغلب احساس می کنند راه ها و انتخاب های درستی در زندگی نداشته اند. فکر می کنند بر اساس خواسته های دیگران زیسته اند و همین امر موجب می شود که حال روحی آنها خوب نباشد. در نیمه اول زندگی فکر می کرده اند که با یافتن یک کار، ازدواج، بچه دار شدن و رسیدن به حداقل رفاه نسبی می توانند از زندگی رضایت و احساس آرامش داشته باشند. اما با شروع نیمه دوم زندگی و با فراهم شدن همه اینها خلایی اذیت کننده را احساس می کنند. کار، ازدواج، فرزندان و رفاهی که کسب کرده اند نتوانسته است به زندگی آنها معنا ببخشد و اکنون در چنین وضعیتی دچار ملالت، کسالت، خستگی، بی معنایی و بی هویتی می شوند. احساس می کنند زندگی دومی وجود دارد که جذابتر و بانشاط تر و با معنا تر از چیزی است که اکنون در آن زندگی می کنند. زندگی دومی که روان آنها از آنها طلب می کند. آن چیزی که به خاطرش به دنیا آمده اند و وظیفه و رسالتی که هستی بر دوش آنها گذاشته است که آنها باید قهرمانانه و با جرات ورزی و پذیرش درد و رنج های ناشی از تغییر به سوی آن خود و زندگی متعالی دست به انتخاب بزنند

  5. معصومه مقبلی
    ۱۴۰۰-۱۲-۱۳

    فرزند پروری مهمترین بخش در زندگی یک خانواده می باشد..که والدین نقش مهمی در تربیت کودکان دارند.
    والدین علاوه بر حفظ ایمنی و سلامت کودکان باید درپرورش احساسات و عواطف انها دقت کنند.

    مهارتهای اجتماعی و تربیت ورود به بزرگسالی را به فرزندان اموزش بدهند.
    مهمتر ارهمه عشق و محبت به فرزند می باشد .والدین باید هوشیار و دقت داشته باشند.
    مهمترین کار به

  6. مریم نجفی
    ۱۴۰۰-۱۲-۰۹

    اغلب زمانی که دیگر قادر به تحمل درد و رنج بیشتری نیستیم، بالاخره قدمی در مسیر رشد و تکامل برمیداریم، چرا که آن زمان شروع میکنیم به تحلیل صحیح تر مسائل و مشکلات تکراری و جانکاه، و بالاخره متوجه میشویم که کلید این تغییر بزرگ، در پذیرش خویش، یکپارچگی وجود و ترک عادت های اکتسابی ست.
    مادامی که از حاشیه امن خود فاصله نگیریم و ویژگی‌های منحصر به فرد خویش را نفی کنیم، قادر نیستیم از دایره ترس هایی همچون شایسته نبودن، پذیرفتنی نبودن، تایید نشدن و… که متأسفانه از ابتدا در کانون خانواده شکل میگیرند، رها شده و زندگی توام با رضایت درونی و معنوی داشته باشیم.

  7. مبینا
    ۱۴۰۰-۱۲-۰۸

    شکسپیر می گوید هبچ زندانی به اندازه زندانی که ندانیم دران قرار داریم مارا محدود نمی کند.ناخوداگاه انسان عنصرهای قدرتمندی وجوددارد که تاثیرات جدی برتصمیمات و زندگی او دارد بسیاری از ما در وضعیتی زندگی می کنیم که پشت مان به اینده است وانتخاب هایمان را درهرلحظه ای براساس داده ها ودستور کار های قدیمی صورت می دهیم سپس تعجب می کنیم که چرا مشکلات باالگوهای تکراری در زندگی ما پدیدار می شود باید ابتدا بخش ناخود اگاه و غالب روح خود رابشناسیم مرداب های روح نیز مکان های تاریکی هستند که سرنوشت شانس و روان مامرتبا مارابه انجا می کشاند اما جالب است که هیچ تفکر درست یا رفتار درستی باعث نخواهد شد که ما از برخودر با مرداب های روح نجات پیدا کنیم.
    متن بسیار اموزنده ای بود🌺

  8. ستایش خالقی
    ۱۴۰۰-۱۲-۰۸

    -تعبیر ناخوداگاه به زندان، محدودکننده، باتلاق یا مرداب گویای اثر منفی بخش ناهشیار ذهن است که اولین قدم جلوگیری از آن آگاهی است.
    -باتلاق ها(تله ها):
    * مواجهه با آنها اضطراب ایجاد میکند، باعث رشد و دستیابی به خودآگاهی میشود(مصداقی از استرس سازنده)
    *مثال: ترس از ابراز خودواقعی بدلایل گوناگونی مانند از دست دادن(خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو!)
    *با عزت نفس پایین درارتباط است.
    *با خطاهای شناختی درارتباط است(مثلا ترس از اینکه اگر کاری را ناقص انجام دهم و به بهترین شکل ممکن انجام نشود ارزشمند نیستم باعث کمالگرایی از نوع غیرمفید و بکارگیری الگوی تفکر همه یا هیچ(۰یا۱۰۰) میشود.
    -بجای فرار از ترسها باید با انها مواجه شویم.
    -خروج از منطقه امن:
    برای رشد لازم است و در افزایش اعتماد به نفس موثر است(در منطقه امن آرامش حاکم است و ترس و دغدغه ای وجود ندارد درعین حال پیشرفتی هم وجود ندارد!)
    -گفتگو با خود:
    اینکه چگونه با خود صحبت میکنید(نحوه گفتگو با خود) مهم است و روی عزت نفس اثرگذار است.

پیام بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

ورود به سایت

اگر می خواهید در وبسایت عضو شوید لطفاً از اینجا عضو شوید.

عضویت در سایت

[wc_reg_form_bbloomer]

در صورتی که قبلاً عضو شدید از اینجا وارد شوید.