نشانههای به جا مانده از آسیبهای دوران کودکی نقش بسیار مهمی در شخصیت و سلامت روان فرد دارد. پیشتر درباره والدین آسیبزننده (سمی) صحبت کردیم و آموختیم که رفتار نادرست برخی والدین میتواند رفتار و عواطف فرزندان را حتی در بزرگسالی و در محیطهای خارج از منزل نیز تحت تاثبر قرار دهد. در این مقاله سعی میکنیم شما را با برخی از رایجترین نشانههای به جا مانده از آسیبهای دوران کودکی آشنا کنیم که در بزرگسالی نیز ادامه پیدا میکنند. این را بدانید که متخصصان کلینیک روانشناسی جان زیبا در خدمت شما هستند و مشتاقانه شما را یاری میکنند تا از رنج پیش آمده رها شوید.
نشانههای پنهان آسیبهای کودکی در بزرگسالی
آسیبهای دوران کودکی میتوانند تأثیرات پایداری بر روان و رفتار فرد در بزرگسالی بگذارند، بهگونهای که گاهی این تأثیرات سالها پس از پایان دوران کودکی نیز ادامه مییابند. این تجربیات دردناک ممکن است به شکلهای مختلف در زندگی عاطفی، اجتماعی و حتی جسمانی فرد ظاهر شوند و کیفیت زندگی او را تحت تأثیر قرار دهند. در ادامه، برخی از رایجترین نشانههای بهجامانده از این آسیبها را بررسی میکنیم تا بتوانیم درک بهتری از این پیامدها و راههای مقابله با آنها داشته باشیم.
مقصر دانستن خود
یکی از اولین نشانههای به جا مانده از آسیبهای دوران کودکی این است که فرد همیشه خود را مقصر میداند، حتی اگر در موضوعی دخالت نداشته باشد. ریشهی این موضوع آنجاست که والدین سمی معمولا اشتباهات خود را نمیپذیرند و در صورت بروز اختلاف با فرزندان سعی میکنند تقصیر را به گردن آنها بیندازند. لذا کودکان همواره در بحثها مغلوب میشوند و خود را عامل ناراحتی پدر و مادر میبینند. این رفتار بعدها نیز تکرار خواهد شد و کودک آسیبدیده همواره از ناراحتی افراد مهم زندگی خود احساس گناه خواهد کرد، حتی اگر نقشی در ناراحتی ایجادشده نداشته باشد.
برخی از کودکان که چنین گذشتهای داشتند، در بزرگسالی به شیوهای کاملا متفاوت رفتار میکنند: آنها هرگز اشتباهات خود را نمیپذیرند و همیشه تقصیر را به گردن دیگران میاندازند. در واقع آنها برای جبران حس حقارتی که در کودکی تجربه کردند تلاش میکنند نقشی که از والدین خود دیده بودند را اجرا کنند و به این شیوه احساس قدرت میکنند.
اضطراب و ترسهای مزمن
افرادی که در کودکی آسیبهای روانی تجربه کردهاند، اغلب در بزرگسالی با اضطراب و ترسهای مداوم دستوپنجه نرم میکنند. این اضطراب ممکن است به شکل نگرانی بیشازحد درباره آینده، ترس از رها شدن یا حتی حملات پانیک خود را نشان دهد. این افراد معمولاً در موقعیتهای جدید یا پرتنش احساس ناامنی میکنند، زیرا در کودکی محیطی غیرقابلپیشبینی یا پراز خشونت داشتهاند.
در برخی موارد، این اضطراب به اختلالات اضطرابی مانند اختلال اضطراب فراگیر یا فوبیاهای خاص منجر میشود. مغز آنها بهدلیل تجربیات منفی گذشته، در حالت هشیاری بیشازحد قرار دارد و همیشه منتظر خطر است. درمان این حالت معمولاً نیازمند رواندرمانی طولانیمدت و در برخی موارد دارودرمانی است.
باور نکردن عشق دیگران
دومین نشانه آسیبهای دوران کودکی این است که فرد نمیتواند عشق و محبت دیگران را باور کند و حتی تصور میکند کسی که به او محبت میکند، احتمالا برای او نقشه کشیده است. اگر گذشته این افراد را بررسی کنیم خواهیم دید که عمدتا والدین آنها برای کنترل فرزندانشان از محبت استفاده میکردند. گاهی والدین با محبت فراوان سعی در جلب اعتماد فرزندان دارند تا آنها را بیشتر تحت سلطهی خویش قرار دهند. یا با محبت کردن افراطی، رابطهای سرشار از منت و ترحم به وجود میآورند تا بتوانند خواستههای خود را به فرزندانشان تحمیل کنند. بزرگسالانی که کودکی خود را در چنین فضایی گذرانده باشند به سختی میتوانند باور کنند که کسی آنها را دوست دارد و صرفا برای خاطر خودشان است که عشق میورزد. در نتیجه این افراد از نزدیک شدن به دیگران ترس دارند و مشکلات فراوانی در زمینه دلبستگی به دیگران تجربه میکنند.
شک به توانایی خود
از دیگر نشانههای به جا مانده از آسیبهای دوران کودکی این است که فرد همواره به تواناییهای خود شک دارد و فکر میکند از عهده بسیاری از کارها برنمیآید. چنین افرادی حتی با وجود موفقیتهای فراوان در زندگی، نمیتوانند توانایی خود را باور کنند و همچنان خود را بیعرضه میپندارند. ناگفته پیداست که این باور غلط از دوران کودکی و زمانی که پدر و مادر، کودک را بیعرضه نامیدند، به جا مانده است. همه میدانند که کودک نسبت به بزرگسالان تواناییهای کمتری دارد. والدین میبایست به فرزندان خود فرصت خطا کردن و آموختن بدهند تا کودک به توانمندی لازم برسد؛ اما والدین سختگیر و پرتوقع، کودک را دچار اضطراب و حس ناتوانی میکنند و متاسفانه این حس تا بزرگسالی ادامه خواهد یافت.
افرادی که در کودکی مانده اند حس میکنند که ناچارند همه را از خود راضی نگه دارند و گاه برای رسیدن به این هدف خود را به زحمت و دردسر فراوانی میاندازند. این افراد توانایی «نه» گفتن ندارند، چرا که در دوران کودکی، نه گفتن آنها عواقب ناخوشایندی به همراه داشته و این کودکان ناچار بودند که رضایت والدین را به آسایش خود ترجیح دهند. این افراد در بزرگسالی اگر با دیگران مشکل داشته باشند، از روبرو شدن با مسئله اجتناب میکنند و سکوت را ترجیح میدهند. آنها از تنش شدیدا وحشت دارند و نمیتوانند حتی یک بحث معمولی را تحمل کنند.
خودانتقادی شدید و کمالگرایی
کودکانی که تحت فشارهای شدید روانی یا انتظارات غیرمنطقی قرار گرفتهاند، ممکن است در بزرگسالی تبدیل به افرادی شوند که بهشدت از خود انتقاد میکنند. آنها معمولاً استانداردهای غیرواقعبینانهای برای خود تعیین میکنند و در صورت عدم دستیابی به این استانداردها، خود را سرزنش میکنند. این ویژگی اغلب ریشه در این دارد که در کودکی فقط در صورت “بیعیب بودن” مورد توجه قرار میگرفتند.
کمالگرایی میتواند منجر به فرسودگی شغلی، اضطراب عملکرد و حتی افسردگی شود. این افراد معمولاً از شکست میترسند و ممکن است از انجام کارهای جدید اجتناب کنند. درمان این مشکل شامل یادگیری پذیرش خود و کاهش انتظارات غیرمنطقی است.
احساس بیارزش بودن
آخرین نشانه بارز از آسیبهای دوران کودکی این است که فرد خودش را دوستداشتنی و ارزشمند نمیداند و احساس میکند پر از ضعف و ایراد است. به همین دلیل دور خود دیواری میکشد تا کسی به او نزدیک نشود. والدین سختگیر و شدیدا منضبط معمولا چنین فرزندانی تربیت میکنند. آنها با تمرکز بر نقاط منفی فرزندان خود، فرصت دیدن نقاط قوت را از آنان میگیرند و بزرگسالانی با عزت نفس پایین پرورش میدهند.
مشکلات در تنظیم هیجانات
افرادی که در کودکی آسیب دیدهاند، اغلب در مدیریت احساسات خود مشکل دارند. آنها ممکن است بهسرعت عصبانی شوند، ناگهان به گریه بیفتند یا در برابر استرسهای کوچک واکنشهای شدید نشان دهند. این مسئله به این دلیل است که در کودکی به آنها یاد داده نشده چگونه هیجانات خود را بهصورت سالم پردازش کنند.
در برخی موارد، این افراد ممکن است برای فرار از احساسات دردناک، به رفتارهای اجتنابی مانند سوءمصرف مواد یا پرخوری روی آورند. درمان این مشکل معمولاً شامل یادگیری مهارتهای تنظیم هیجان، مانند ذهنآگاهی و تکنیکهای آرامسازی است.
مشکلات جسمانی بدون دلیل پزشکی
آسیبهای روانی دوران کودکی میتوانند به شکل دردهای جسمانی بدون توضیح پزشکی ظاهر شوند. سردردهای مزمن، مشکلات گوارشی، دردهای عضلانی و خستگی مداوم از جمله این نشانهها هستند. این علائم ممکن است ناشی از استرس طولانیمدتی باشد که بدن در پاسخ به تروما تجربه کرده است.
تحقیقات نشان دادهاند که بین تروماهای کودکی و بیماریهایی مانند سندرم روده تحریکپذیر ارتباط وجود دارد. درمان این موارد معمولاً نیازمند یک رویکرد چندجانبه، شامل رواندرمانی، مدیریت استرس و در برخی موارد فیزیوتراپی است.
مشکلات در روابط عاطفی
آسیبهای دوران کودکی میتوانند تأثیر عمیقی بر توانایی فرد در ایجاد و حفظ روابط سالم بگذارند. افرادی که در کودکی مورد بیتوجهی، سوءاستفاده یا طرد قرار گرفتهاند، ممکن است در بزرگسالی دچار دلبستگی ناایمن شوند. برخی از آنها بهشدت وابسته میشوند، درحالیکه برخی دیگر از صمیمیت فرار میکنند و روابط را زود قطع میکنند.
این افراد ممکن است در اعتماد کردن به دیگران مشکل داشته باشند و همیشه منتظر خیانت یا طرد شدن باشند. در موارد شدید، آنها حتی ممکن است وارد رابطههای آزاردهنده شوند، زیرا این نوع روابط برایشان “آشنا” است. درمان این الگوهای رفتاری معمولاً شامل افزایش آگاهی نسبت به الگوهای ناسالم و یادگیری روشهای برقراری ارتباط سالم است.
احساس گناه و شرم شدید
بسیاری از افرادی که در کودکی آسیب دیدهاند، احساس گناه و شرم عمیقی را با خود حمل میکنند. آنها ممکن است به اشتباه خود را مسئول اتفاقاتی بدانند که در کودکی برایشان افتاده است، مانند سوءاستفاده یا طلاق والدین. این احساس شرم میتواند منجر به انزوا، افسردگی یا حتی رفتارهای خودتخریبگر شود. درمان این احساسات معمولاً شامل بازسازی باورهای غلط درباره خود و درک این مسئله است که آنها مقصر آن اتفاقات نبودهاند.
جمع بندی
در این نوشته نشانههای به جا مانده از آسیبهای دوران کودکی را توضیح دادیم و ویژگیهای افرادی که کودکی سختی داشتند را بررسی کردیم. خوشبختانه آسیبهای به جا مانده از دوران کودکی، از هر نوع که باشند، قابل جبران هستند. هرچند که این آسیبها در بطن روان انسان ریشه میدوانند و میتوانند سالها و حتی دههها زندگی فرد را تحت تاثیر قرار دهند اما یاری روانشناسان دلسوز میتواند کودک آسیبدیده را نجات دهد و این دور باطل را از یک نسل حذف کند. در صورت نیاز به چنین درمانی میتوانید از خدمات مشاوره آنلاین کلینیک روانشناسی جان زیبا استفاده کنید. بعد از تماس با این کلینیک حداکثر ظرف سه ساعت میتوانید در پلتفرم مورد نظر خود با روانشناس صحبت کنید.
شماره تلفن: 26701544-021 22895248-021
موبایل: 09102036378
ساناز خراسانی
۱۴۰۱-۰۱-۰۶آسیبهای دوران کودکی بر مغز در حال رشد کودک اثرات مخرب غیر قابل جبرانی میگذارد که این عوامل میتواند باعث شکل گیری نامناسب شخصیت و ناکارآمدی فرد، احساس گناه بیش از حد، اضطراب افراطی، ناتوانی در دلبستگی و عشق ورزی و رفتارهای غیراخلاقی و خلاف قانون شود.
خانوادههای آسیب زا در هر برهه از تاریخ وجود داشته اند، خانواده ناسالم شامل خانوادهای است که نمیتواند نیازهای تکاملی کودک را تامین کند و برای حل مسائل و تعارضهای خود دچار مشکل هستند.
fatemeh.sh
۱۴۰۰-۱۲-۲۰با سلام و احترام
آسیب هایی که در دوران کودکی با توجه به شرایطی که به وجود می آید.
موضوع شایعی است که درصورت درماننشدن میتواند بزرگسالی پردردسری را برای فرد رقم بزند.
این آسیب ها به تربیت نادرست والدین در دوران کودکی برمیگردد.
یه آشنایی می شناسم که در دوران کودکی به خاطر مسئله تجاوز دچار بحران روحی و روانی در دوران نوجوانی و بزرگسالی شده است .
دچار اضطراب و استرس و افسردگی ،اعتماد به نفس پایین ،عزت نفس پایین ،عدم توانایی در نه گفتن ، ترس از تنش و مشکلات ، عدم ابرازعشق و محبت یعنی بلد نبود به فرزند خودش محبت کند و حتی یکی دو بار سابقه خودکشی دارد …
کسانی که در کودکی آسیب روحی دیدهاند، معمولا در بزرگسالی به دوستیها، روابط عشقی و حتی کار در محیطهایی روی میآورند که برایشان خوب نیست. این افراد به معاشرت با کسانی تمایل دارند که با هویت آسیبدیدهشان همخوانی دارد و حتی وقتی سعی میکنند که انتخابهای مناسبتری داشته باشند،معمولا از نزدیکی با دیگران خودداری و خودشان را منزوی میکنند..
مراقب فرزندانمان باشیم با تربیت درست و عاقلانه ،حفظ امنیت و آرامش، در کنار مشاورهای خوب داشته باشیم.
زهرا قاسمی
۱۴۰۰-۱۲-۱۸کسانی که در کودک در معرض آسیب قرار گرفته اند سعی میکنن از آن تجربه کسب کنند.ان دسته از کودکانی که در دوران کودکی با مشکلاتی چون کتک خوردن و تجاوز قرار گرفتهاند تنها خودشان را مقصر میدانند
باید برای اینکه کودک در معرض آسیب قرار نگیرد یا آن رفتار دوستانه داشته باشیم و او را با دوست و همکلاسیش مقایسه نکنید یا اگر کار نادرست انجام داد با او صحبت عادلانه وبدون تنبیه داشته باشیم.
در نتیجه والدین باید روابط خود را طوری با فرزندان برقرار کنند که آنها از حرف زدن نترسند.
رضا حیدرزاده
۱۴۰۰-۱۲-۱۷کسی که در کودکی مورد آسیب قرار گرفته باید تجارب گذشته خود را بررسی کند و نقش خود را در خانواده ایی که داشته پیدا کند، احساساتش را در مورد نقش خود در خانواده بررسی کند و همچنین از بروز هر نوع احساسی مانند خشم، شادی، نفرتهراس نداشته باشد. زیرا احساس گناه در مورد کودکانی که مورد آسیب قرار گرفته اند به مراتب بیش از هر کسی دیگر است. کودکان در هنگام مواجه با مشکلات، آسیب، کتک خوردن و تجاوز تنها کسی را که مقصر میدانند خودشان هستند. زیرا قدرت تحلیل شرایط را ندارند و این بی اختیاری باعث میشود فقط خودشان را مقصر و خطاکار بدانند. پس از آن، سالها بعد احساس گناه دست از سر این افراد بر نمیدارد.خود تخریبی، نالایق دانستن خود، بی ارزشی، ناکارآمدی و گناهکار بودن، همه از صفاتی است که کودکان آسیب دیده در بزرگسالی به خود نسبت میدهند
سودابه حاجی عباسیان
۱۴۰۰-۱۲-۱۷زخم های احساسی دوران کودکی انسان را به فکر رویارویی با زندگی آینده وا می دارد. چنانچه دوست ندارید آسیب های احساسی بر رشد فرزندتان تاثیر بگذارد بایستی در طول رشد و تربیت آنها دقت بیشتری داشته باشید. فراموش نکنید که هر کودک ویژگی ها و مهارت های خاص خود را دارد و در سریعترین زمان این مهارتها را آپدیت و به روز رسانی می کند و مسیر و روند سریعی را در پیش می گیرد.
هرگز اقدام به مقایسه آنها با هم کلاسی ها و دوستانشان نکنید و اگر خواستار تغییر و تحول در رفتار فرزندتان هستید باید دوستانه با معقول ترین روش و صحبت کردن بدون تنبیه و بدون رفتار ناعادلانه با او مطرح کنید تا به راحتی مسئله را درک کند.
در نتیجه وظیفه والدین این است که ارتباط خود با فرزندانشان را حفظ کرده تا به آنها احساس امنیت داده و با این احساس امنیت هراس ها و مشکلات خود را با آنها در میان بگذارند و از والدین بخواهند سریع ترین راه حل ها را برای مشکلاتشان ارائه دهند و در تصمیم گیری نهایی درست ترین گزینه را انتخاب کنند.
فائزه سلیمانی
۱۴۰۰-۱۲-۱۲چه نکات خوب و به جایی به نظرم همه ی پدر و مادرها باید این هارو بدونن یکی دیگه از اشتباهاتی که پدر و مادر ها انجام میدن این هست که وقتی کودکشون از یک چیزی ابراز ناراحتی می کنه به طور مثال بچه ممکن از اینکه از خونه ی مادربزرگ رفتن ابراز دلتنگی کنه یا از اینکه لیوانش شکسته ناراحت بشه و پدر و مادر سعی کنن حواسش رو پرت کنن و جوری رفتار کنن که انگار صداش رو نمی شنون یا ممکن هست بگن این همه پیش مامان بزرگ بودی بسه دیگه چه خبرته به نظر من این بچه ها در بزرگ سالی یاد نمی گیرن چجوری احساساتشون بیان کنن چون هر وقت اومدن و چیزی گفتن با سرزنش والدین مواجه شدن
کاری که والدین باید انجام بدن این هست که فرصت حرف زدن به کودک رو بدن به حرفاش گوش کنن و بگن درست میگی درکت می کنم من هم ناراحتم و دلیل اینکه چرا نباید همیشه پیش مادر بزرگ بمونه رو بگن یا راهکاری برای حل مشکل بدن اینطوری کوک متوجه میشه که براش ارزش قائل هستن و حرف هاش شنیده میشه.
ممنون
مریم نجفی
۱۴۰۰-۱۲-۰۹افراد معمولا از همان کودکی مورد سرزنش قرار میگیرند. کودک هر چه بگوید، هر کاری که انجام بدهد و گاها نظری مخالف خواستهی والدینش داشته باشد، بازخواست و سرزنش میشود. طبعا چنین کودکی از اینکه چیزی بگوید و یا کاری را با فکر خودش انجام بدهد، میترسد. در عوض اگر فرمانبردار باشد و از قوانین و مقرراتی که والدین تعیین کرده اند پیروی کند، مورد قدردانی قرار میگیرد! یعنی عملا بذر وجودی این کودک و استعدادهای ذاتیش مجالی برای بروز و رشد پیدا نمیکنند. و بدین ترتیب اعتماد به نفس کودک خدشه دار میشود، عزت نفس او از بین میرود و طبعات منفی این امر تا پایان عمر باقی خواهد ماند. و البته برای شخصی که به دنبال تغییر و پیشرفت است، قطع چنین پیوندی با گذشته بسیار مهم و البته سخت خواهد بود.
مبینا
۱۴۰۰-۱۲-۰۸اولین نشانه اسیب دردوران کودکی این است که فرد همیشه خود را مقصر می داند حتی اگر در موضوعی دخالت نداشته باشد ریشه ی این موضوع انجاست که والدین سمی معمولا اشتباهات خودرا نمی پذیرندودرصورت بروز اختلاف بافرزندان سعی می کنندتقصیر رابه گردن ان هابندازند .برخی از کودکان که چنین گذشته ای داشتند دربزرگسالی به شیوه ای کاملا متفاوت رفتار می کنند. ان ها هرگز اشتباه خودر را نمی پذیرند و همیشه تقصیررا به گردن دیگران می اندازند.دومین نشانه این است که فرد نمی تواند عشق و محبت دیگران را باور کند وحتی تصور می کند کسی که به او محبت می کند احتمالا برای او نقشه کشیده است نشانه دیگر این است که فرد همواره به توانایی های خود شک دارد و فکر می کن از عهده بسیاری از کارها بر نمی اید .